الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

ستاره زندگي

آتيش پاره

هفته‌اي كه گذشت حسابي آتيش سوزوندي. فلش مموري مامانو بردي انداختي توي چارچوب در، بعدش كه ازت ميپرسيدم ميرفتي با انگشتاي كوچولوت نشونش ميدادي كه اونجاست. چهارشنبه هم ادكلن مامانو انداختي روي زمين و شكست. بهت ميگفتم چيكار كردي؟ يواشكي ميخنديدي. "من از دست اين دختر آتيش پاره چيكار كنم آخه" جمعه هم كه خونه مادر جون بوديم، تولد خاله محدثه بود. يه عالمه عكس انداختيم، توي پست بعدي ميذارمش. "خاله جون تولدت مبارك"
28 فروردين 1391

سال نو مبارك

"سال نو مبارك" بالاخره تعطيلات تموم شد . خيلي بهمون خوش گذشت  . كل تعطيلات پيش مادرجون اينا بوديم  . النا خانم هم كه حسابي به من، مادرجون، خاله‌هاش، موندن توي خونه و خوابيدن صبح عادت كرده . اولين روز كه رفتي مهد حسابي خسته شدي، تا رسيدي خونه پيش باباجي خوابيدي . صبحها هم به سختي از خواب بيدار ميشي ، خيلي هم بداخلاقي ميكني  . ديروز بابا وحيد 2 تا توپ برات خريد از همونايي كه ملينا داشت بهت نداد، كلي خوشال شدي. انگار كه تا حالا توپ نداشتي خب اين مدليشو دوس داره النا خانم جديداً خيلي بلا شدي . ديشب وقتي داشتي ميخوابيدي صورت باباجي رو ناز ميكردي و هي ميگفتي باباجي نازي. بعدشم واسه خودت دست...
16 فروردين 1391
1